Top latest Five داستان های واقعی Urban news

اخیراً، از این مکان برای برگزاری سالانه «توپ درخشان»، رویدادهای ترسناک، جشنواره‌های فیلم و موارد دیگر استفاده شده است.

برخی تصور می‌کنند که خدمه پس از نوشیدن مقداری الکل شورش کرده‌اند، اما هیچ نشانه‌ای از خشونت وجود ندارد. برخی دیگر معتقد بودند دزدان دریایی به کشتی یورش بردند، اما هیچ چیز با ارزشی گم نشده بود.

تاجری بود کـه ورشکست شده بود، روزی یکی از بزرگان برای تصمیم‌گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز بـه مشاور داشت، از خدمتکاران خود خواست تا ان مرد تاجر را نزد او آورند.
داستان
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده هاي‌‌‌ بستنی هاي‌‌‌ دیگران آورد و صورت حساب را بـه پسرک دادو رفت ، پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را بـه صندوق پرداخت کرد و رفت…

ناگهان، مرد دست خود را بالا آورد و دخترک جیغ بلندی از ته دل کشید. در دست چپ او سر بریده‌ی پدرش بود! دختر پشت سر هم جیغ می‌کشید. نمی‌توانست خودش را کنترل کند.

بازدیدکنندگان گزارش داده‌اند که پیتوک‌ها و نگهبان سابق آن‌ها را دیده‌اند.

داستان واقعی ارواح این خانه بعدا گزارش شد. در سال ۱۹۶۵، این عمارت به‌عنوان یک موزه (مرکز فعالیت‌های ماوراء الطبیعه) به روی عموم باز شد. میهمانان از حضور ارواح (احتمالاً از مستاجران سابق آن) خبر داده‌اند.

۱۱ داستان واقعی ارواح، از هتل «درخشش» تا «هورناک آمیتیویل»

صاحب فروشگاه یه نگاه به عروسک انداخت و گفت: “متاسفم خانم. اون عروسک دلقک فروشی نیست. “

در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم، به‌ویژه در انگلستان دوران ویکتوریایی تعداد کسانی که به اشتباه دفن می‌شدند آنچنان زیاد بود که تابوت‌سازان به فکر ساخت تابوت‌های ویژه‌ای افتادند. این تابوت‌های ایمن طوری طراحی شده بودند که فرد بتواند با دمیدن در شاخ یا به صدا در آوردن زنگوله دیگران را خبر کند.

گفتگو با دکتر تأیید کرد که در واقع کبودی‌های سنگینی روی گردن این دختر وجود دارد. شو تنها زمانی در مراسم تشییع جنازه مشکوک‌تر شد که از نزدیک شدن بیش از حد مردم به تابوت جلوگیری کرد. او همچنین یک بالش در یک طرف سر زونا گذاشت.

بنابراین، بدون هیچ پمپ سالم و درحالی‌که کاملاً از مسیر خارج شده بود، کاپیتان تصمیم گرفت کشتی را رها کند تا سعی کند افراد خود را نجات دهد.

این کتاب یک داستان جنایی را در دل خود گنجانده، اما نوعی شاعرانگی هم دارد که باعث می‌شود مخاطب شخصیت اصلی را بیشتر و بهتر درک کند و با او همدلی هم داشته باشد. 

او پیش من آمده‌ بود تا تصمیم طلاقش را تايید را کنم ولی من این تایید را به او ندادم و بعد از چند جلسه که خواستم با شوهرش در جلسات حاضر شود، دیگر به مشاوره نیامد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *